صد شکر که شام انتظار آخر شد
چشمان , همه از شوق حضورش تر شد
خوشحال ترین مرد جهانست علی
یک بار دگر فاطمه اش مادر شد
زهرا هدایتی
صد شکر که شام انتظار آخر شد
چشمان , همه از شوق حضورش تر شد
خوشحال ترین مرد جهانست علی
یک بار دگر فاطمه اش مادر شد
زهرا هدایتی
ما شیعه زاده ایم و هوادار حیدریم
تا آخرین نفَس همگی یار حیدریم
عمّاریاسر, اَصبغ و سلمان و مالکیم
حُجر وکمیل و میثم تمّار حیدریم
غوغا در سما ! عالم عوض شده
بالِ پریدنم که نه حالم عوض شده
بر دامان اُمِ بَنین عباس پا شده
خداهم انگار درخیالم عوض شده
حرف اول به نام حضرت عشق
حرف آخر تمام وحدت عشق
قطره ای اشک روی خاک چکید
جان گرفتیم از آب رحمت عشق
منم عاشقی که به عشقش دچارم
منم زائری که بهایی ندارم
منم بی قراری که دائم خمارم
منم سربه داری که عبد نگارم
روزمیلادتان چه روزی بود
در مدینه هوا بهاری بود
برق می زد نگاهتان ازعشق
وقت یک عکس یادگاری بود
روز الست, روز ازل, لحظه های عشق
روزی که آفریده شد عالم برای عشق
روزی که آفرینش گیتی تمام شد
آغاز شد به دست خدا ماجرای عشق
بنا نیست امروز افسرده باشیم
پس از چند شب باز پژمرده باشیم
مگر می شود نور را دیده باشیم؟
ولی دل به خورشید نسپرده باشیم
نور حق می دمد از مشرق سجادهی تو
چه شکوهی ست در این زندگی ساده تو
می رود از نظرش جنت و ملک و ملکوت
آنکه از روز نخستین شده دلدادهیتو
بایدحسین دم بزند از فضائلت
وقتیحسینی است تمام خصائلت
تعبیرهایما همه محدود و نارساست
در شرحبیکرانی اوصاف کاملت
به نامحضرت دلبر سخن کنم اغاز
به نامنامی او میکنم لب از لب باز
چنان چوطوطی طبعم که سر دهد آواز
پریده مرغدل از سینه می کند پرواز