شده امشب شراب و می لازم
دم افـــطار بــر لــب صائم
ساقی سفره ضیافت شد
آنکه لـــطفش به ما بود دائــم
شده امشب شراب و می لازم
دم افـــطار بــر لــب صائم
ساقی سفره ضیافت شد
آنکه لـــطفش به ما بود دائــم
ما را غلام کوی حسن آفریده اند
مبهوت و مات روی حسن آفریده اند
ما را پیاله نوش شرابش رقم زدند
مست از خم و سبوی حسن آفریده اند
همدمیار شدن دیده تر می خواهد
پیرمیخانه شدن اشک سحر می خواهد
عاشقیکار دل مصلحت اندیشان نیست
قدماول این راه جگر می خواهد
ای حضرت غریب,ای پور فاطمه
جانم فدای تو,ای هستس همه
روزی به دستتان,ای معدن کرم
ای آیت العظیم,ای شاه بی حرم
دلم بهخانه ی حیدر بهانه می گیرد
ز سفرهخانه ی زهرا نشانه می گیرد
خوشایتیمی و بی سرپرستیِ دوران
کهتوشه های حسن را شبانه می گیرد
نشسته ام بنویسم گدا گدا آقا
چقدرمحترم است این گدای با آقا
نشسته ام بنویسم حسن , کریم , کرم
مدینه ,سفره ی آقا , برو بیا , آقا
انشب سحر اهنگ شهر نور می کرد
مارا زمرز تیر گیها دور می کرد
انسب سپیده باده از پیمانه می زد
باد صبا گیسوی شب را شانه می زد
ای وسعت بهاری بی انتهای سبز
مردغریب شهر ولی آشنای سبز
روحاجابت است به دست تو بسکه داشت
باغدعای هر شب تو ربنای سبز
ای در هوای پاک نگاهتسلامها
نامت نداشت سابقه ایبین نامها
ماهی قلب کوچک ما راگرفته ای
در موج دست آبی خود صبحو شامها
اگر یکتبسم, حسن می شدیم
مریدخصال حسن می شدیم
دلروشنش را ورق می زدیم
وبا نور او هم سخن می شدیم
از عالم بالاست شمیمی که رسیده
این سفرهٔ رنگین و نعیمی که رسیده
امشب به در خانه معبود ببخشند
هر بنده عاصی و رجیمی که رسیده
مهپاره ی ایل پاک محمودی تو
آیینه ی قدی حسن بودی تو
صد خمره عسل ریخت زمین , یابن حسن
لبهای خود هر بار که بگشودی تو
رضا رسول زاده