شعر ولادت اهل بيت (ع)

اسیرم به گیسوی بالا نشین

بنا نیست امروز افسرده باشیم

پس از چند شب باز پژمرده باشیم 

مگر می شود نور را دیده باشیم؟

ولی دل به خورشید نسپرده باشیم 

تذکره‌ی کرب و بلا

نور حق می دمد از مشرق سجاده‌ی تو

چه شکوهی ست در این زندگی ساده تو 

می رود از نظرش جنت و ملک و ملکوت

آنکه از روز نخستین شده دلداده‌یتو 

خورشید نیزه ها

بایدحسین دم بزند از فضائلت

وقتیحسینی است تمام خصائلت 

تعبیرهایما همه محدود و نارساست

در شرحبیکرانی اوصاف کاملت 

حضرت دلبر

به نامحضرت دلبر سخن کنم اغاز

به نامنامی او  میکنم لب از لب باز

چنان چوطوطی طبعم که سر دهد آواز

پریده مرغدل از سینه می کند پرواز

باز از عرش غزل های مرا آوردند

باز از عرش غزل های مرا آوردند

شیشه ناب عسلهای مرا آوردند

باز آغوش در آغوش دلم را بردند

طعم شیرین بغل های مرا آوردند

لیلی و مجنون

هر دلی که دچار لیلا بود

خوشی روزگار لیلا بود

از کرامات عاشقی ست اگر

نام مجنون کنار لیلا بود

همنشین باده و پیمانه

امشب از عشق تو من دیوانه ام

همنشین باده و پیمانه ام

ساقی امشب داده جام و باده ام

بر امیری عاشق و دلداده ام

شوق شیدایی

کهکشان داشت شوق شیدایی

چهشبی شد شبی تماشایی

بویکوثر گرفت ساغر و گشت

حالتمستی ام طهورایی

خدا همینکه تورا آفرید بی تردید

خدا همینکه تورا آفرید بی تردید
تمام هیبت خود را به چشم تو بخشید
همینکه عرش و اهالی آن رُخت را دید
دلیل سجده خود را بر آدمی فهمید

حرز جواد

ای آمد و رفت دل ما سمت تو رایج

ما حاجت محضیم و شما باب حوائج

ما آمده ایم از کرمت بال بگیریم

این قصه ی دل را همه دنبال بگیریم

پای گهواره

همیشه جای رقیه ست پای گهواره

و طفل را به بغل گاه جای گهواره …

شروع میشود اینسان صدای گهواره :

بیاورید علی را برای گهواره

نام خداوندِ رضا

مینویسم سر خط نام خداوندِ رضا

شعر امروز بپرداز به لبخند رضا

آنکه با آمدنش آمده محشر چه کسی ست؟

از تو در آل نبی با برکت تر چه کسی ست؟

دکمه بازگشت به بالا