شعر ولادت اهل بيت (ع)

تجلی

دری به سمت حیاط تجلی اش وا کرد

سپس نشست و خودش را کمی تماشا کرد  

 و آن همه عظمت را کمی به نور کشید

و نور را به تجسم کشید و انشا کرد  

پرواز می دهیم

پرواز می دهیم که بال وپرت کنیم

معراج می بریم که پیغمبرت کنیم

دیگر بس است خلوت چله نشینی ات

وقتش رسیده است مقرب ترت کنیم

ای نخست همیشگی یکتا

ای نخست همیشگی یکتا

آفتاب قدیمی دنیا

سیب سرخ بهشت پیغمبر

یک سبد یاس بر جمال شما

پیدا و ناپیدا

بازی ما پیداو ناپیداس برخیز

این بازی پستهمین دنیاس برخیز

دیگرتوانمتاق شد اتش گرفتم

چشمان خودواکن علی اینجاس برخیز

میلادحضرت زینب سلام الله

صدای نم نم بارون,داره باز می ده بشارت

می گه بردارید دلا رو,تا با هم بریم بریم زیارت

غوغائیه تو مدینه, میاد عطروبوی کوثر

گل بارونه آسمونا,فاطمه(س) باز شده مادر

شصت ونه

جشن امسال عجب می چسبد

قال با حال عجب می چسبد

زدن بال عجب می چسبد

حافظ و فال عجب می چسبد 

گوشه ای از نجابتت مریم

مادرت آسمان خوبی ها

پدرت از اهالی بالا

ای که شاگرد اشک تو آدم

ای هوادار عشق تو حوّا

نوکر فدای عمه سادات میشود …

راهی نشانمان بده حالا که آمدیم

عشقی به جانمان بده حالا که آمدیم

تا آمدیم لکنتمان بیشتر شده

حالا زبانمان بده حالا که آمدیم

کوثرزاده

در زمین و آسمان ها بی نظیری عمه جان

زیر پایت کهکشان راه شیری عمه جان

حوریه , إنسیه , راضیه , زکیه , طاهره

عصمت اللهی وبا حق هم مسیری عمه جان

به مناسبت ولادت عمه سادات

خوبان روزگار مسلمان زینبند

دیوانه حسین و پریشان زینبند

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

حتما کنیز و پیر غلامان زینبند

حضرت زینب سلام الله علیه

با خبر کرد نسیمی همه ی دنیا را

 متلاطم شده دیدند دل دریا را

گل سرخی که می از قطره ی شبنم می زد

مست می کرد ز بوی نفسش صحرا را

بر سینه ام

بر سینه ام هنوز چو خنجرنشسته است

آن داغ سرخ , داغ صنوبر نشسته است

یک غم , دو غم که نیست در این سینه ی غریب

صدها هزار ماتم دیگر نشسته است

دکمه بازگشت به بالا