باید به فکر قافیه های جدید بود
در شهر غمزده به هوای امید بود
باید به مثنوی پر و بال عقاب داد
شوری برای خلقت یک انقلاب داد
باید به فکر قافیه های جدید بود
در شهر غمزده به هوای امید بود
باید به مثنوی پر و بال عقاب داد
شوری برای خلقت یک انقلاب داد
دلم برای أدای محبتت کم بود
وگرنه یک دل تفتیده آنچه دارم بود…
برایِ از تو سرودن, قلم بهانه گرفت
درون سینه ی تنگم, عطش زبانه گرفت
ای مقـــامت فـراتـر از مریــــم
ای شکوهـت رسـاتـر از حــــوا
ام کلثــوم ! خواهــر زینب
عصمت الله دوم زهــــرا
انبوه تاول برتنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازی ست
تاول , نه ! این ها مهر تأیید است مومن
تأیید معصومیت در عشق بازی ست
حرفی ازغصه ها و غم ها نیست
اضطرابی میان دنیا نیست
مثل امشب, شبی از این شبها
این قدربا صفا و زیبا نیست
بانو سلام! حال شما؟ روز مادر است
روز زنی که از همه مردان, سَری سَر است
روز شما که مادر زینب, حسن, حسین
نه! روز دختری ست که اُمّ پیمبر است
درخط پیمبرم خدایا شکرت
دلداده ی حیدرم خدایا شکرت
به به چه سعادتی نصیبم شده است
زهرا شده مادرم خدایا شکرت
سید مجتبی شجاع
به جویبار بگو : پاک کُن نوشتارم
خوشَم به کهنه فروشی خوشم که سِمسارم
نَه رنگ و رونق تازه که خاک ِبازارم
شبیه فرش سری زیر پای ِدلدارم
ای شب افروزِدل آرا,ماهِ تابان, فاطمه
راحت روح وروان ومونس جان فاطمه
آسمان عشق من بی تو نداردجلوه ای
درهمه هفت آسمان, بدردرخشان فاطمه
اینکه جاری شدست کوثر ماست
سیبتنهایی پیمبر ماست
اینکه یکشب نشسته زیر کساء
چادرشسایه سار محشر ماست
دری به سمت حیاط تجلی اش وا کرد
سپس نشست و خودش را کمی تماشا کرد
و آن همه عظمت را کمی به نورکشید
و نور را به تجسم کشید و انشا کرد
قلم زدم به مرکب کنار این فانوس
برای تان بنویسم, برای اقیانوس
نفس برای شما خرج میشود بانو
ولی نفس شده اینجا کنارتان محبوس