شعر ولادت اهل بيت (ع)

یوسف هاشمی

جان عالم تصدق سرتان 

به فدای شما و مادرتان

تو امیری امیر قلب منی 

این منم من همیشه نوکرتان

جلوه ی ختم الانبیاء

تجلـِّــیِّ روی پیمبر رسید

پلک نزن که خود حیدر رسید

وارث شیرازه ی کوثر رسید

هم قدم ساقیِّ لشکر رسید

میلاد کرب و بلا

مسیرمان که دوباره به محفلت افتاد

دلی به دست تو دادیم تا دهی بر باد

شبیه پرچمتان که به باد می دهیش

شبیه کفتر صحنت که می پرد آزاد

خمار نگارها

ما را نوشته اند خمار نگارها

سوزانده اند بین شرار نگارها

عشاق یار میثم تمّار میشوند

خود را کشانده اند به دار نگارها

دلبر دیوانگان

 

امشب قشنگترین شب لیلایی خداست

جشن تولد گل زهرایی خداست

باشدسرشت او ز تجلای نور حق

زیباترین تجسم زیبایی خداست

قمر در آسمان

 

قمر در آسمان کامل قشنگ است 

دو چشم خسته ی سائل قشنگ است

شنیدم پهلوانی گفت الحق 

علم دست ابو فاضل قشنگ است

حیدر سپاه حسین

بهانهشدکه دوباره گدای تو بشویم

خداکندکه همیشه برای تو بشویم

تمامهستی خود را دهیم جادارد

کهزائر حرم باصفای تو بشویم

دریای عشق

 

دریای عشق همدم ساحل نمی شود

بینقل یار گرمی محفل نمی شود

بی دل شدن طریقه ی عشاق کربلاست

هر آدمی که عاشق و بی دل نمی شود

قمرانه

 

حیدرامشب دوباره بابا شد

طفلی آمد و زود آقا شد

مادریبا ادب پسر آورد

خوش به حال دل گداها شد

کنج هدف

 

باز انگار جهان حادثه در سر دارد

شهر یثرب سبدی یاس معطر دارد

جبرئیل است که تکبیر مکرر دارد

کودکی آمده که هیبت حیدر دارد

حیدر سپاه حسین

بهانه شدکه دوباره گدای تو بشویم

خداکند که همیشه برای تو بشویم

تمام هستی خود را دهیم جادارد

که زائر حرم باصفای تو بشویم

الفبای عاشقی

 

نامت شروع مبحث زیبای عاشقی ست

حا سین و یا و نون…الفبای عاشقی ست

 

هر کس که عاشقت شده فهمیده ست که

تنها فقط حسین معنای عاشقی ست

دکمه بازگشت به بالا