شعر ولادت اهل بيت (ع)

محوِ کمال

شکر خدا که غرق به دریایِ نعمتم
در بارگاهِ توست پُر از عرضِ حاجتم
از برکتِ نگاهِ شما، با ولایتــم
داده ست فاطمه گویا لیاقتم

کهکشان

ای نگاهت در مسیر کهکشان ها ماندگار

وسعتِ دستان تو بر سایه بان ها ماندگار

میشود ثابت به من در هر فرازِ «جامعه»

نام تو بین همه خطّ امان ها ماندگار

در مقام رضا

از صبح تا نماز عشا ایستاده ام
در انتظار. لفظ بیا ایستاده ام
در صحن آینه همه جا ایستاده ام
وقتی که در حریم شما ایستاده ام

آمدم ای شاه

ما همه هیچیم و دنیا هیچ ، اما او که هست
ما همه لائیم اما مدِّ الاهو که هست
نیستیم اما چه غم “یا ضامن آهو “که هست

اهل هو اهل خدا اهل رضا وقتی شدیم
عین و شین و قاف عشقیم عین خوشبختی شدیم

سائل نواز

ازبس محبت را به ما تکرار کردی
دل کندن از این عشق را دشوار کردی
هربار پشت پنجره فولاد رفتیم
مارا شفا دادی ولی بیمار کردی

مسیحا

امشب به روی مأذنه نقاره می‌زنم
چشمه شدم برای تو فوّاره می‌زنم
تا صبح، مِی به عشق تو همواره می‌زنم
طرحی برای این دل آواره می‌زنم
از سمت نور، رایحه‌ی یار آمده

قلب ایران

عزیزی آنچنان که جایگاهت قلب ایران است
بزرگی آنچنان که عقل در وصف تو حیران است

طبیبی در جوار مرقدت بیمار بسیار است
کریمی در حریم قدسی ات سائل فراوان است

اخت ولی الله

همین که ساده می چرخند بهجت ها به دور تو
همین که مثل اربابند رعیت ها به دور تو

یکی با اشک می آید یکی در بُهت می سوزد
تفاوت می کند طرز ارادت ها به دور تو

اخت الرضا

تو مجموعه‌ی لطف‌ و جود و عطایی
تو یک چشمه از جوشش هَل اَتایی
تو دریاچه نه ؛ بَحر بی انتهایی
چه‌گویم‌که‌هستی؟چه‌گویم‌چه‌هایی؟
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

خواهر خورشید

سلام ای ماه، ماهِ بیشتر از ماه، نورانی
سلام ای خواهرِ خورشید، ای «خورشیدپیشانی»

سلام ای دخترِ نوری که در تاریکی‌اش بردند
که یادت روشنایی بود، در شبهای زندانی

ایوان آینه

در شهرِ پُر غَمی که نَمانده ست مَحرمی
تو دافعَ البلایی و تو رافعَ الغَمی

در شهرِ شوره زار و نمکزار زخمی ام
تنها برای این دلِ زخمی تو مَرهمی

قرار شیرین

تویی که از نفست لفظ یار شیرین است
نگار گر که تو باشی نگار ، شیرین است

قرار بوده از اول به هدیه جان بدهیم
زمان بگو و مکان که این قرار شیرین است

دکمه بازگشت به بالا