شعر ولادت اهل بيت (ع)

جوانمرد

مشک تو اقیانوس را سیراب خواهد کرد
هُرم نفس هایت زمین را آب خواهد کرد

دریا برای دیدنت آغوش وا کرده ست
دیوانه ات، مرز جنون را جا به جا کرده ست

سقای حرم

کوه می سازد نگاهِ دلنشینت کاه را
یوسفِ گمگشته کرده با تو پیدا راه را
عشق در ذاتِ تو معنا می کند الله را
ماهِ هفتادو دو تن! شرمنده کردی ماه را

جانان حسین

اگر پنج نوبت اذانم علی است
اگر خاکم و آسمانم علی است
اگر قبله‌ی آستانم علی است
اگر روز و شب بر زبانم علی است

شوق اشتیاق

غیر از تو را زبان من املا نمی کند
جزگفتن از تو را قلم انشا نمی کند
شاعر تو را نوشته و حاشا نمی کند
جز در سرودن از تو زبان وا نمی کند

نگین پنجم

خبر پیچیده در عالم که درّ ناب می آید
نگین پنجم ِ آل کسا؛ ارباب می آید

در آغوشش گرفته فاطمه، یکریز پیغمبر-
برای بوسه بر لبهای او بیتاب می آید

امام شهیدان

ای دل زمان هجر به پایان رسیده است
دور وصال حضرت جانان رسیده است

گُل کرده طبع طوطی اشعار من که باز
فیض جمال گُل به گُلستان رسیده است

حبل المتین

خدا می‌خواست چشمِ او فقط عین‌الیقین باشد
خدا می‌خواست دستِ او فقط حَبل‌المَتین باشد
خدا می‌خواست تیغِ او میانِ کُفر و دین باشد
خدا می‌خواست نامِ او به نامِ خود قَرین باشد

ظهور حق

به یمن مقدم او خانه‌ی کعبه منور شد
ظهور حق تعالی بر خلائق صد برابر شد
چنان صبح ازل پیشی گرفت و از همه سر شد
که او اول شد و هرچه به جز او بود آخر شد

اوصاف حیدر

اهل زمین هستی ولی بالانشینی
تنها تو در عالم امیرالمومنینی
مداحیِ تو نیست کار یک زمینی
وقتی‌ که درماندست علامه امینی

برکت کعبه

می نویسم سر خط، مرد خطر یعنی تو
تیغ بالای سر فتنه و شر یعنی تو
سوره‌ی فتح و سلیمانِ ظفر یعنی تو
ها علیٌ بشرٌ کیف بشر یعنی تو

نگار من

با نگاهِ تو محال است که «مشکل» باشد
عشق «آسان» شده تا لذّتِ کامل باشد

هدف از خلقتِ پر برکتِ تو یعنی دین؛
مصلحت نیست که با غیر تو کامل باشد

دست خدا

مگر که باز رُخت از پسِ نقاب در آمد؟
و یا که‌ صبح‌ دمیدست و آفتاب در آمد؟

همین که‌ خَلْقِ دو ‌چشمت تمام گشت خدا گفت :
مبارک است ، مبارک ، چه ‌خوب از آب در آمد

دکمه بازگشت به بالا