شعر ولادت اهل بيت (ع)

کبوتر دل

رسیده ماه رجب در سرم هوای مدینه
نوشته اند دوباره مرا گدای مدینه
گرفته است بهانه دلم برای مدینه
فدای چار امام گره گشای مدینه

لطف مادر

دست و پاگیرم ولیکن دست و پا دارم هنوز
هرچه هستم بازهم طبع گدا دارم هنوز

سفره ات را می تکانی روزی ما میرسد
گرچه سیرم کرده ای میل غذا دارم هنوز

شکوفه‌ی باران

امشب که از شکوفه‌ی باران لبالب است
امشب دلم به تاب و سرم گرمِ این تب است
شمع است و شاهد است و شرابی که بر لب است
شور است و مستی است و شبی عشق مشرب است

عشق آمد

آستان دیدیم و پیشانی شدیم
آسمان دیدیم و بارانی شدیم
عشق آمد باز طوفانی شدیم
بعد از این عُمانِ سامانی شدیم

زینب کبری

به شیعه ابرو داده وجود زینب کبری
یقین و صبر بوده تار و پود زینب کبری
اگر خالی ست جایش در کسا اما خدا بگذاشت
نماد پنج تن را در وجود زینب کبری

به احترام زینب

از عشق بخوان به نام زینب
فطرس بگو از مقام زینب
برداشت کلاه از سر خویش
تاریخ به احترام زینب

زینبیون

سائلان در پی عنایاتند
در به در، در هوای میقاتند

شیوهء نوکری بلد بودند
آن گدایان که باب حاجاتند

بانوی عظما

دارم به سر حال و هوای زینبیه
پر می زند قلبم برای زینبیه

خیلی ارادتمند بانوی دمشقم
جان می دهم اصلا برای زینبیه

مظهر عفّت

خلق و خوی و خصال دخترها
بیشتر می رود به مادرها
دختران می زنند چون مادر
گره محکمی به معجرها

عشق حسین

حسین بود و تو بودی، تو خواهری کردی
حسین فاطمه را گرم، یاوری کردی

غریب تا که نمانَد حسین بی عباس
به جای خواهری آن‌جا، برادری کردی

سایه ی حق

دوباره سایه ی حق روی مردم افتاده

تو آمدی و زبان از تکلّم افتاده

بعید نیست که آدم به شوق پابوست

به دام وسوسه انگیز گندم افتاده

عمه سادات

آنانکه عاشقند و به شیعه ملقبند
از هدیه های خاص خدایی لبالبند
لیلا اگر که سر طلبد سر بیاورند
آماده اشاره یک دم از آن لبند

دکمه بازگشت به بالا