ای قبله گاه حور و ملک گاهواره ات
میجنبد آسمان و زمین با اشاره ات
ای درّ آبدار یدالله، تا ابد
برپاست در دیار نجف یادواره ات
ای قبله گاه حور و ملک گاهواره ات
میجنبد آسمان و زمین با اشاره ات
ای درّ آبدار یدالله، تا ابد
برپاست در دیار نجف یادواره ات
سر در عرش ریسه بندان شد
نوری از ذات حق نمایان شد
لب آل رسول خندان شد
وقت شادی اهل ایمان شد
اسدالله دیگر است این زن
به خداوند حیدر است این زن
رجز مرد خیبر است این زن
ذات الله اکبر است این زن
مینویسم که والضُحیٰ زینب
عصمت اللهِ کبریا زینب
جمعِ اَسماء و اِسمها زینب
ربنا بعدِ ربنا زینب
خورشیدِ عرش و أرض و سما آفریده شد
عشقِ خدا و شیرِخدا آفریده شد
اسطورهٔ نجابت و دردانهٔ وقار
محبوبهٔ تمام-نما آفریده شد
از آن روزی که این زیبنده زینب نام می گیرد
فقط از چشم هایِ یک نفر الهام می گیرد
محمّد نه علی نه فاطمه نه مجتبی هم نه
فقط پروانه در آغوشِ گُل آرام می گیرد
بنویسید خداوند و پس از آن زینب
بنویسید علی در دلِ میدان : زینب
بنویسید که زهراست در ایمان زینب
بنویسید حسن بعد حسن جان زینب
لطفِ پروردگار را خواهم
یک نسیم از بهار را خواهم
خلوتی در کنار را خواهم
دوری از روزگار را خواهم
تا نگارا عَلَم زدی آقا
بابِ جود و کرم زدی آقا
دل خوشی را برای عُشاقت
گُل زهرا رَقم زدی آقا
ای که در مَحبس گیسوی تو شب زندانی ست
کار خورشید , به فرمان تو نور افشانی ست
سامرا نه ! که جهان سیطره ی قدرت توست
ای که در عرش تو را مرتبه ی سلطانی ست
ای صدای تو آشنای همه
ای نگاهت گره گشای همه
مهر تابنده , رهنمای همه
خیر بی انتها برای همه
دلبری تکسوار میبینم
در زمستان؛ بهار میبینم
زلف یار است؛ این که رویا نیست ؟!
یا که نه؛ باز, تار میبینم !