در حرم قصد دلبری دارد
هرکسی حال بهتری دارد
به همه گفته ام که معصومه
گردنم حق مادری دارد
در حرم قصد دلبری دارد
هرکسی حال بهتری دارد
به همه گفته ام که معصومه
گردنم حق مادری دارد
حیا به دست تو آموخت دلبری ها را
و آمدی که امامت کنی پری ها را
تویی که چادر شب را به ماه پوشاندی
گره زدی سر هر غنچه روسری ها را
ای حرمت نور… عَلیٰ کلِّ نور
وارث زهراییِ قلبِ صبور
خواهرِ شمس ،دخترِ محجوبِ ماه
ای که شدی خالی از هر اشتباه
این شهرِ بسته بی گمان خالی ز روزن نیست
نه! این کویرِ تَف زده بی باغ و گلشن نیست
از شاعری بویی نبرده آن که می گوید
یا حضرت معصومه گفتن شعر گفتن نیست
لطفِ بی حدّ تو در بند کشد انسان را
پر و بالی بدهد هر نَفَست ایمان را
بانویی!محترمه، عالمه و باهیبت
سر به تعظیم کشاندی همه ی نِسوان را
دخترِ حضرت ِ موسی ..هنرت موسایی
عالم دوباره غرق شمیمی معطرست،
تابیده بر زمین قمری که منورست،
ماهی که در جزا زشفیعان محشرست،
معصومه آمده گل موسی بن جعفرست،
شیخ می آید حرم ، گمراه می آید حرم
با تمام زائرانش راه می آید حرم
هیچ فرقی نیست بین زائرانش چونکه هم_
بنده می آید حرم ، هم شاه می آیدحرم
صدا صدای تپشهای قلبِ باران است
که مثل زمزمهی قاریانِ قرآن است
ستارههای فلک دانههای تسبیحاند
دوباره خانهی خورشید، ریسهبندان است
گر ذره پروری شده پیمان مجتبی
چون خار باش بین گلستان مجتبی
آواره باش بین کرم خانه حسن
سامان گرفته بی سر و سامان مجتبی
گرفته دست مرا بارها مرام حسن
رسیده است به من لطف مستدام حسن
من احترام شدم محض احترام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن
سلام عشق، علیک السلام هم دارد
کسی که شد حسنی احترام هم دارد
اگر قلم بزنی ، صد کتاب خواهد شد
فضائلی که به لطفش غلام هم دارد