اینقدر جولان نده با خنجرت دورو برش
چکمه ات را بی ادب بردار از روی پرش
گریه دارد میکند بالای مقتل مادرش
تا که نفرینت نکردم دست بردار از سرش
اینقدر جولان نده با خنجرت دورو برش
چکمه ات را بی ادب بردار از روی پرش
گریه دارد میکند بالای مقتل مادرش
تا که نفرینت نکردم دست بردار از سرش
این نیزه در نیامده آن نیزه میرود
داد از فلک که داد تورا در مىآورد
مثل دو تکه چوب لبت را به هم نزن
الآن برات آب پیمبر مىآورد
ناله بزن ؛ با ناله از گودال لشگر را ببر
زینب بیا , این شمر با پا رفته منبر را ببر
چون مادر خود بر کمر چادر ببند ای شیر زن
از زیر دست و پای این مردم برادر را ببر
زخم بر زخم نشست و بدنت را پر کرد
فرش خون پهن شد و حجم تنت را پر کرد
نیزه پیچید به اعماق تنت از پهلو
یاد مادر همه ی پیرهنت را پر کرد
مانده ام که بِبرم یا نَبرم پیکر تو؟!
در کـَمینـَند بریـزند دوباره سرِ تو
هردودست وعَلَم افتاد زمین کافی نیست
می رود تکه به تکه همه یِ پیکرِ تو
دست بر سینه رو به کرب و بلا
السلام علیک یا سقا
قمر خانواده خورشید
صدقه دارد این قد و بالا
در کنار شریعه غوغا شد
سر یک تن ببین که بلوا شد
قمری بود و شد خسوف از خون
چقَدَر این خسوف زیبا شد
جُنبشی بین آسمانها بود
شورشی تا به عرشِ اعلا بود
چشمهای فرشتگان مبهوت
به جوانی پیمبر آسا بود
می روی و می بری همراه خود جان مرا
صبـــر کن بابا ببیـن حــال پریشــان مرا
در پی ات اهل حرم آئینه و قرآن به دست
می بری بـا خود دل خیمـه نشـینان مرا
خور شید شد سوار فلک بی قرار رفت
ازمرکب امید پدر شهسوار رفت
می ریخت برگ و بر زدرختان سبز پوش
آمد ز راه باد خزان تا بهار رفت
بیرق به رویِ شانه یِ سالارِ کربلاست
حیـدر مـدد شعارِ علـمدارِ کربلاست
او وارثِ تمامی اوصافِ حیدر است
ساقیِ آب و ثانیِ ساقیِ کوثر است
انگار علی مادر تو شیر ندارد
گریه نکن این قدر که تأثیر ندارد
بی حال شدی و دل من ریخته برهم
درمانده شده فرصت تأخیر ندارد