اشعار ویژه (پیشنهادی)

کهنه پیرهن

این نیزه در نیامده آن نیزه میرود

داد از فلک که داد تورا در مى‌آورد

مثل دو تکه چوب لبت را به هم نزن
الآن برات آب پیمبر مى‌آورد

گودال قتلگاه

ناله بزن ؛ با ناله از گودال لشگر را ببر
زینب بیا , این شمر با پا رفته منبر را ببر

چون مادر خود بر کمر چادر ببند ای شیر زن
از زیر دست و پای این مردم برادر را ببر

فرش خون

زخم بر زخم نشست و بدنت را پر کرد

فرش خون پهن شد و حجم تنت را پر کرد

نیزه پیچید به اعماق تنت از پهلو

یاد مادر همه ی پیرهنت را پر کرد

عَلَم افتاد

 

مانده ام که بِبرم یا نَبرم پیکر تو؟!
در کـَمینـَند بریـزند دوباره سرِ تو

هردودست وعَلَم افتاد زمین کافی نیست
می رود تکه به تکه همه یِ پیکرِ تو

السلام علیک یا سقا

دست بر سینه رو به کرب و بلا
السلام علیک یا سقا
قمر خانوادة خورشید
صدقه دارد این قد و بالا

دست های بریده

در کنار شریعه غوغا شد
سر یک تن ببین که بلوا شد

قمری بود و شد خسوف از خون
چقَدَر این خسوف زیبا شد

پاره‌های پاشیده

جُنبشی بین آسمان‌ها بود
شورشی تا به عرشِ اعلا بود

چشمهای فرشتگان مبهوت
به جوانی پیمبر آسا بود

صبـــر کن بابا

می روی و می بری همراه خود جان مرا
صبـــر کن بابا ببیـن حــال پریشــان مرا

در پی ات اهل حرم آئینه و قرآن به دست
می بری بـا خود دل خیمـه نشـینان مرا

تکه تکه

خور شید شد سوار فلک بی قرار رفت
ازمرکب امید پدر شهسوار رفت

می ریخت برگ و بر زدرختان سبز پوش
آمد ز راه باد خزان تا بهار رفت

ساقیِ آب

 

 

بیرق به رویِ شانه یِ سالارِ کربلاست
حیـدر مـدد شعارِ علـمدارِ کربلاست

او وارثِ تمامی اوصافِ حیدر است
ساقیِ آب و ثانیِ ساقیِ کوثر است

مادر او شیر ندارد

انگار علی مادر تو شیر ندارد
گریه نکن این قدر که تأثیر ندارد

بی حال شدی و دل من ریخته برهم
درمانده شده فرصت تأخیر ندارد

حجله نشین

به وجد آمدی و جاودانه ات کردند
یگانه حجله نشین میانه ات کردند

برای عقد تو دست تو را حنا بستند
و عمه هات نشستند شانه ات کردند

دکمه بازگشت به بالا