در این حریم ذکرم , یارب و یا کریم است
دستم اگرچه خالیست, خرجیم با کریم است
کم میشود مگر از این سفره هر چه بردند؟
وقتی طرف حساب شاه و گدا, کریم است
در این حریم ذکرم , یارب و یا کریم است
دستم اگرچه خالیست, خرجیم با کریم است
کم میشود مگر از این سفره هر چه بردند؟
وقتی طرف حساب شاه و گدا, کریم است
امشب دوباره از می و باده بخوانید
اذن دخول از پای سجاده بخوانید
عزم زیارتکرده ام میل پریدن
من را کبوتر چاهی ساده بخوانید
آنان که عاشقند به دنبال دلبرند
هر جا که می روند تعلق نمی برند
از آنچه که وبال ببینند خالی اند
عشاق روزگار سبکبال می پرند
عمری غُبارِ حضرتِ معصومه ایم ما
تا در جوارِ حضرتِ معصومه ایم ما
هرچند بارِ حضرتِ معصومه ایم ما
در سایه سارِ حضرتِ معصومه ایم ما
اهلِ دیارِ حضرتِ معصومه ایم ما
خلق و خویت پیمبری بوده
قلمت کار حیدری کرده
از مقام فُضَیل * فهمیدم
منبرت شیعهپروری کرده
آتش به جان دلبر جانانه می زنند
با شعله ای که بر در این خانه می زنند
پیر و جوان که فرق ندارد برایشان
در میزنند و بعد چه جانانه می زنند
یعقوب های چشم مرا گریه پیر کرد
عطر حرم رسید و مرا هم اسیر کرد
بیش از گدا نبودم و اما به لطف تو
رخت غلامی تو مرا هم امیر کرد
السلام ای صادق آل عبا
السلام ای زاده ی خیرالنسا
السلام ای عالم علم نبی
السلام ای دستگیر هر گدا
پیرِمردى که بینِ سجاده
همه دم ذکرِ او خدا مى بود
کنجِ این خانه ى پُر از ماتم
روحِ او از تنش جدا مى بود
جز فراق تو مرا هیچ غمی پیر نکرد
داغ تو کشت مرا کشت,زمین گیر نکرد
جنگ هرلحظه ازین باغ گلی چید,حسین
خون تو دشمن بی عاطفه را سیر نکرد
دم از پرواز زد شعرو همه بال و پرم زخمیست
دم از آتش زدو دیدم,همه خاکسترم زخمیست
سعادت جز نوشتن را , ندارد شاعری تنها
غروب جمعه ها دیدم , دعای مادرم زخمیست
از شیر غیر از شیر بودن برنمی آید
یعنی که درپای شما جز سر نمی آید
از سینه ات جز عشق احمد درنمی آید
مثل تو درکل عرب دیگر نمی آید