بیگانه نیستم , ولی بی لیاقتم
در نوکری به محضرتان کم سعادتم
انقدر معرفت ز وجودِ شما کم است
بعضاً نوشته اند که وجودِ تو مبهم است
بیگانه نیستم , ولی بی لیاقتم
در نوکری به محضرتان کم سعادتم
انقدر معرفت ز وجودِ شما کم است
بعضاً نوشته اند که وجودِ تو مبهم است
امشب برایت محتشم ها دم گرفتند
با مرثیه ها مجلس ماتم گرفتند
ای خواهریوسف برای سوی چشمم
از خاک زیر پای تو مرهم گرفتند
قصد کردم بنویسم کمی از نور خدا
کمی از ساحتِ قدسی عزیزُالزّهرا
قصد کردم ببرم نام “علی” بر لب ها
بخدا دست من از دامن تو نیست جدا
خواهر مجتبی چه مظلوم است
غربتش از عزاش معلوم است
روضه خوان امام معصوم است
فاتح شام و کوفه کلثوم است
همه جا پا به پای زینب رفت
قرّه العین مرتضی زهرا
بهجه القلب مصطفی زهرا
می شوم بنده زاد خانه ی او
میروم تا به عرش با زهرا
خسران زده است هر که توکل نمی کند
بر خاک چادر تو توسل نمی کند
یا بلبلی که طوف سر گل نمی کند
قلبم میان سینه تحمل نمی کند…
رو زدم باز چون گـدا به علی
تا شود حاجتم روا به علی
چون سپرده ست اختیار مرا
حضرت “واهبُ العَطا”به علی
این زندگی بی عاشقی معنا ندارد
ای وای بر آنکه دل شیدا ندارد
هرکس که اینجا شهرتش عاشق نباشد
روز قیامت نامه اش امضا ندارد
هر بهاری با گل رویش شکوفا میشود
غنچه با لبخند معصومانه اش وا میشود
“تین “و “زیتون” را میان گلشنش میپرورد
هر چه میخواهی در این گلخانه پیدا میشود
ای میوه معراج چشم روشن تو
یک کهکشان راه است تا فهمیدن تو
ای نور قبل از نور چشمت چشمه نور
دست همه خورشید ها بر دامن تو
شکوه آمدن و خلقتت سرآمد بود
میان هرچه که دارد خدا زبانزد بود
همیشه با صفی از آسمانیان جبرئیل
به گرد خانه تان گرم رفت وآمد بود
از بس که فرشته است گُذر جای ندارد
جبریل سر آورده و پَر جای ندارد
بند آمده این راه دگر جای ندارد
با دختر بابا که پسر جای ندارد