آقای من
ای که بودی، ای که هستی تا قیامت دستگیر
خوب شد حالا می آیم دیدن تو دیر دیر؟
بعد یک عمر آمدن رفتن سزاوارش نبود
طعنه ها خوردم که اربابش خریدارش نبود
آی سلطان! آنکه بارش بر زمین است آمده
آنکه بی تو با گناهان همنشین است آمده
زخم هایی را که دارد سینه بی مرهم شده
زائر صحن و رواق مشهد تو کم شده
درد بیماری اگر بد، درد دوری هم بد است
غافلیم ازینکه درمان در نبات مشهد است
تو شفا دادی همیشه قلب بیمار مرا
تو گرفتی غالباً دست گرفتار مرا
خانه تو قبله امیّد هفتم بسته شد
یارضا دارالشفایت روی مردم بسته شد
روزگاری لقمه نانی داشتم اینجا چه شد
باتو هرشب همزبانی داشتم اینجا چه شد
از سبوی کوثر اشک مستجابم را بده
آب و نانت را نمیخواهم جوابم را بده
رخت سائل از دوسال قبل خاکی ترشده
مادر از عصیان من امسال شاکی تر شده
گر سیه بالم، وبالم، دادی آب و دانه ام
هرکه باشم هرچه باشم جلد این میخانه ام
ما گداها بر دری غیر از حرم ننشسته ایم
میشود احوال ما را هم بپرسی؟ خسته ایم
اعتباری نیست برحال من و اعمال من
پس اگر مُردم بیا فوراً بگو: این مال من
رضا دین پرور