دم را غنیمت می شمارم تا دمت هست
هرجا که باشم بر لب اسمِ اعظمت هست
از هر کسی که خواست باشم همنشینش
پرسیده ام اول که آیا آدمت هست؟
از آدم و عالم اگر شد دست کوتاه
در دل ندارم هیچ غم چون پرچمت هست
مبهوت و مات از سختیِ دنیا نگردم
زیرا که رخسارم به رنگِ ماتمت هست
دستم چه با امید دق الباب کرده
وقت خریدن , شوقِ جنس دَرهمت هست
شعری نخوانده دیده ام در کاسه لطفت
قبل از شروع شعرهایم دِرهمت هست
خشکیده احوال زمین از عشق اما
بر چشمِ عشاق تو اشکِ بر غمت هست
با یک دوا درمانِ درد هر مریضی
در نسخهٔ اشکی به روضه , مَرهمت هست
گریه , دلیلِ محکمی بر آشنایی است
چشمی که گریان تو باشد مَحرمت هست
گر خلقتِ عالم شود قربانیِ تو
از داغِ سیمایِ علی اکبر , کَمت هست
همراهت آید ساربان تا قتلگاهت
در دست تا انگشتریِ خاتمت هست
حامد آقایی