شعر شهادت حضرت علی اصغر (ع)
اشک فشان
تو به نی هستی و من مویکنانم پسرم
سرت ازنیزه نیُفتد نگرانم پسرم
به سرِنیزهی تو خیره شده چشم ترم
بی سببنیست اگر اشکفشانم پسرم
تا نگاهمبه سرت, بر سرِ نی میاُفتد
قدکمان ترشود این قدِّ کمانم پسرم
ارتفاعیکه سرت رفته به نی تا به زمین
کرده درپشتِ سرت فاتحهخوانم پسرم
خوب شدجسم تو در کرببلا ماند, علی
وَر نهزنجیر تو را……. لال زبانم پسرم
نیزهداریکه سرت را به رویِ نیزه زده
میزندخنده بر این اشک روانم پسرم
یا به نیخیره شوم یا که صدایت بزنم
کعبِ نیمیدهد هر بار تکانم پسرم
کاش یکمرد سرت را به رویِ نی میبست
برده اینداغ زِ من تاب و توانم پسرم
باد اگرآید و رأسِ تو بیُفتد چه کنم
اوجِ اینفاجعه را لطمهزنانم پسرم
عمّه تادید که من آتشِ زیرِ خاکم
سرِ زخمیِّعمو داد نشانم پسرم
رضا باقریان