شعر شهادت حضرت ام البنين (س)

ام البنینم

منم سنگ صبور لانه ی عشق
که بودم خانه دار خانه ی عشق
منم در بزم مظلومانه ی عشق
سرود نغز جاویدانه ی عشق
اگر چه زن ولی مرد آفرینم
کنیز فاطمه ام البنینم
پس از عصیانگری های مدینه
که تنها ماند مولای مدینه
پس از پرواز زهرای مدینه
که شد آتش سراپای مدینه
مرا هفت آسمان قدرم قضا داد
فلک دستم به دست مرتضی داد

از آنروزیکه رفتم محضر او
خرامان تا رسیدم بر در او
که گیرم جای یاس پرپر او
به استقبالم آمد دختر او
مرا مادر خطابم کرد زینب
مرا از شرم آبم کرد زینب

از آنروزیکه آن درگاه دیدم
چهار اختر بدون ماه دیدیم
علی را سر دورن چاه دیدم
هزاران صحنه ی جانکاه دیدم
به گرد شمعشان پروانه گشتم
نه بانو بل کنیز خانه گشتم

زمان بگذشت تا نخلم ثمر داد
مرا هم چرخ گردون بال و پر داد
خدا پاداش کارم یک پسر داد
پسر نه در کفم قرص قمر داد
سراپا موجی از احساس گشتم
که من هم صاحب عباس گشتم

چه عباسی که هستم هست او بود
چه عباسی که دل پابست او بود
برایم قبله چشم مست او بود
گره بگشای کارم دست او بود
ز طفلی گشت ماه عالمینم
غلام حلقه در گوش حسینم

از آنروزیکه مظلومانه رفتند
کبوترهای من از لانه رفتند
همه گلهایم از گلخانه رفتند
به کف جان و پی جانانه رفتند
چنین گفتم به گوش نور عینم
مبادا باز گردی بی حسینم

همه رفتند و من جا مانده بودم
غریب و زار و تنها مانده بودم
میان موج غمها مانده بودم
به ره محو تماشا مانده بودم
که شاید کاروان یاس آید
حسین و از پی اش عباس آید

ولی افسوس دیدم کاروان را
که می آورد با خود خستگان را
سیه پوش مصیبت کودکان را
زنان خسته حال و نیمه جان را
عیان شد هستیم از دست رفته
ز دستم هر چه بود و هست رفته

حیدر توکلی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا