بر دست پدر رفت تماشا بشود
بر دست پدر رفت تماشا بشود
مرحم به دل زخمی بابا بشود
هم مرتبه ی حضرت سقا بشود
شش ماهه ولی یکشبه آقا بشود
شرمنده کند از لب خود دریا را
تیر آمد و حال پدرش ریخت به هم
آرامش چشمان ترش ریخت به هم
همراه گلو, گوش و سرش ریخت به هم
ترتیب تمام پیکرش ریخت به هم
پاشید زهم بوسه گه سقا را
از پشت, سرش روی کمر چسبیده
خون لخته سر تیر سپر چسبیده
انگار سه شعبه به جگر چسبیده
قنداقه به بازوی پدر چسبیده
آتش زدهاین داغ دل زهرا را
جان داده به پیش نگه مادرها
گریان و پریشان همه ی خواهرها
افتاده به او رای همه داور ها
هم رتبه شده با علی اکبرها
پس زیر پناهش ببرد دنیا را
آتش به وجود مادری افتاده
از مرکب خود دلاوری افتاده؟!
از عرش کانا قمری افتاده
فال پدرش خون جگری افتاده
صبری بده ای خدا دل بابا را
همپای ابالفضل سوار نی رفت
مانند ستاره ای درخشان می رفت
افتاد زمین و روی نیزه هی رفت
در محضر زینب به بساط می , رفت
تا چشم نبیند عصمت کبری را
محمد کیخسروی