برای آن که بیابیم ما خدایت را
برای آن که بیابیم ما خدایت را
گرفته ایم نشانی ردّ پایت را
برای آن که به سمت خدایشان ببری
گرفته اند ملائک, نخ عبایت را
و جبرئیل دلش تنگ می شد ای آقا
نمی شنید اگر یک شبی صدایت را
فرشتگان مقرب هنوز حیرانند
تو را به سجده درآیند یا خدایت را
زمین به دور خودش چرخ می زند تا که
نشان دهد به سماوات کربلایت را
به بوم عشق به مژگان تر کشید تو را
به وقت نافله های سحر کشید تو را
نه از برای زمین ها و آسمان ها بود
فقط برای خودش بود اگر کشید تو را
تو مثل جام پر از عشق و عاشقی بودی
که زینب آمد و یکباره سر کشید تو را
برای آن که نشان زمینیان بدهد
سوار نی شدی و در سفر کشید تو را
تو آسمان بلندی و ما کبوترها
نمی رسند به بالای بامتان پرها
بدون بردن نام تو بی نتیجه بود
توسل سر سجاده ی پیمبرها
شریعت از سخن تو حیات می گیرد
تویی که جاذبه بخشیده ای به منبرها
تو جای خود که قیامت کسی نمی داند
کجاست حدّ و نصاب مقام قنبرها
تو مثل کعبهی سیّار آسمان بودی
که در طواف تو بودند جمله ی سرها
تو بی کران, تو بلندی, تو آسمان, تو صعود
تو آفتاب, تو دریا, تو آب هستی و رود
حکایت من و چشمم حکایت عبد است
حکایت تو و چشمت حکایت معبود
و قبل از آن که شود جبرئیل حاجی عشق
کبوتر حرمت بود و کربلایی بود
یکی ز گریه کنان مُحرمت موسی
یکی ز مرثیه خوانان ماتمت داود
به نیت همهی خانواده پیغمبر
«حسین منی انا من حسین» می فرمود
رسیده است زمان غروب عاشورا
چه می کشد ز وداع تو زینب کبری
تو روی شانهی جبرئیل منزلت داری
به زیر این همه نیزه چه می کنی آقا؟
میان این همه نیزه که رو به پایین اند
صدای زینب کبراست, می رود بالا
حسین توست بله, باورش اگر سخت است
مُرمّل بدماء و مُقطّعُ الأعضا
کنار چشم ملائک به سمت تو خم شد
گذاشت روی گلوی بریده لب ها را
علی اکبر لطیفیان