گرچه وجودم را شرار نار سوزاند
کی سینه ام را حمله اغیار سوزاند؟
من بین شعله بودم یاران همه خواب
قلب مرا این غفلت انصار سوزاند
با آنکه خواندم ذکر «حرِّم شیبتی» را
اما تمام صورتم را نار سوزاند
با اولین سیلی دو سمت صورتم سوخت
چون روی من را ضربه دیوار سوزاند
من تازه فهمیدم چرا مادر جوان مُرد
پهلوی من را هم نوک مسمار سوزاند
با پای عریان چون دویدم در پی او
گلبرگ پایم را فشار خار سوزاند
مُردم زغیرت لحظه ای که ناسزا گفت!
این بد زبانی قلب من بسیار سوزاند
قاسم نعمتی