حسین جان
و به دیوانگان خبر دادند
که به عشّاق چشم تر دادند
با نگاه تو یا سراج منیر
دست هفت آسمان قمر دادند
تا شنیدند کشته میخواهی
عاشقان فوج فوج سر دادند
سوختن اولویّت شمع است
مثل ما شمع را شرر دادند
آن کسانی که گریه کم کردند
همه ی عمر را ضرر دادند
پای یک قطره اشک مادر تو
نخل توحید را ثمر دادند
بعد از اینکه تو را به نیزه زدند
راویان غمت خبر دادند …
بی پناهند آهوان حرم
دست صیادها تبر دادند
مثل خون های روی پیرهنت
گریه کردم برای زخم تنت
آسمان از غمت پریشان است
بدنت پاره های قرآن است
از همان شب که گفتی عطشانی
تا ابد مادر تو گریان است
خواهرت شد اسیر نامردان
غم تو بعد از این دوچندان است
بی حیا بوده ابن مرجانه
جای زن ها مگر که زندان است؟؟
دختر کوچک تو مجروح از
دست زجر و شبِ بیابان است
سر زده سر زدی به ویرانه
خون دل فرش راه مهمان است
سر تو شمع شام تار من است
تو بگو این چه رسم احسان است
ای لب چوب خیزران خورده
آنچه بر لب نمیرسد جان است
اشک من بر لب تو خیرات است
پیش مرگت رقیه سادات است
علی رضوانی