شعر عصر عاشورا و شام غريبان
خانه خرابی زینب
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
دل های عرشیان همه در تاب و در تباست
اصلا بیا بمان که فقط روشنی دهی
خورشید من بدون تو هرروز من شباست
وقتی ز روی زین به زمین خوردی ایحسین
گفتم زمان خانه خرابی زینب است
یاایهالشهید ذبیح من القفا
رگ های گردنت چقدر نامرتب است
مانده ست به یادگار ز تشییع جنازهات!
بر روی پیکرت اثر سم مرکب است
می بینمت دوباره و از حال می روم
این دل ز درد و غصه و ماتم لبالب است
علیرضا خاکساری