رسیده قافله و چشم های تر دارد
برای ام بنین کاروان … خبر دارد
خدا کند که مراعات سن او بشود
که نقل حادثه بر قلب اوضرر دارد
نخواست او که بپرسد جه شد ابالفضلش !!؟
سوال بود برایش …حسین سر دارد ؟
براش گفت چه شد ؟ماجرا چه بود ؟ آنکه-
به روی آینه اش گرد از سفر دارد
تمام واقعه این بود : بین نخلستان
جماعتی سر حمله به یک نفر دارد-
تمام قامت او را به باد می دهد و
بدون آنکه از آن دست , دست بردارد
شهید می شود عباس نه !…حسین دمی-
که جان سپردن عباس را نظر دارد
گذشت واقعه اما تصورش باقیست
هنوز مرد خدا دست بر کمر دارد-
زسمت علقمه سمت خیام می آید
چرا که پیکر عباس درد سر دارد …
هنوز رفتن عباس و خیمه ها باقیست
به روی گونه ی طفلیست شام فردا …ردّ –
ز ضربه های عجیب و غریب بی رحمی
که قصد بی ادبی با سر قمر دارد
شنید , ام بنین , گفت : نام من این نیست
چرا که ” ام بنین” …لا اقل پسر دارد
مجتبی کرمی
سلام شعر با کمی تغییر در سایت شما آورده شده
شعر در وبلاگ آقای کرمی در برخی واژه ها متفاوت است
پاسخ حدث اشک :
سلام و عرض ادب هادی جان
بله حق با شماست . دلیل این امر این هست که ما در ابتدای قرار گرفتن شعر در وبلاگ آقای کرمی آن را کپی کرده و در حدیث اشک قرار دادیم و خود آقای کرمی بعد شعر رو ویرایش کردند و واژه ها و برخی ابیات رو تغییر دادند و این امر هم طبیعی هست و ممنونم از شما که خبر دادید .
ویرایش جدید شعر در وبلاگ قرار گرفت .
ارادتمند – مرتضی