شعر شهادت حضرت زهرا (س)
خواستم فاطمه نویسم
خواستم فاطمه نویسم که
واژه هایم به دست و پا افتاد
تا نوشتم به صفحه یا زهرا
قلمم در برابرم جان داد
سیب سرخ بهشتی بالا
افتاب قبیله خورشید
انکه روزی سه بار چهره او
بر علی زهره وار میتابید
شآن تنزیل ایه تطهیر
یازده نور را ولی بودی
در قیاس مقامتان دیدم
فقط اندازه علی بودی
اسمان کار هر شبش بوده
تا ستاره ز خانه ات چیند
عادتش بوده پیش چهره یتان
به گدایی نور بنشیند
کار چشمت مسیح پروری است
هر زمان پلکتان بهم بخورد
یک اشاره ز جانب تو بس است
تا که هفت اسمان بهم بخورد
حسن کردی
راستی این شعری هم که گذاشتی خیلی قشنگ بود
با اجازت مثل بقیه شعرهای با موضوع حضرت زهرایی که گذاشتی رو کپی کردم تو سیستمم!
البته با اجازت
ما گوشه نشینان غم فاطمه ایم…