دل نگرانم
هنوز دل نگرانم از آن دوشنبه به بعد
هنوز آه نهانم از آن دوشنبه به بعد
مراشکسته در این خانه خنده های زنم
کسی نبود که حرفی مگو به او بزنم
مدینه سبّ علی میکند مقابل من
رفیق نان و نمک، طعنه می زند به حسن
به آن دلی که شکسته است دست رد زده اند
چهل نفر به غرور حسن لگد زده اند
بگو که خوردم از این ها شکست سنگینی
زده است مادر من را چه دست سنگینی
میان کوچه زمین خورد گل؛ ز ریشه شکست
همینکه ضربه بد خورد، بار شیشه شکست
غریب ماندن بابایم از سرم افتاد
دری که سوخت فقط روی مادرم افتاد
دعای مادر خود را شنیدم ای مردم
قنوت دست ورم کرده دیدم ای مردم
به خانه، حوریه را دست بر کمر دیدم
لباس پاره او را به میخ در دیدم
شنیدم آیه الهکم التکاثر را
ولی نشد بتکانم غبار چادر را
چقدر غصه آن کوچه ها بی اندازه است
هنوز خونِ روی گوشواره اش تازه است
حسین و زینب و عباس را خبر بکنید
نظر به تشت و به این پاره جگر بکنید
اگرچه خون دل تازه روی این لب هست
هزار شکر که عباس، پیش زینب هست
اگرچه تیر، تنم را به چوب می دوزد
چه خوب، معجر زینب دگر نمی سوزد
به دست های پراز بوسه ام طنابی نیست
کنار تشت من اینجا دگر شرابی نیست
تمام درد حسن درد کربلاست حسین
سرت مقابل زینب به نیزه هاست حسین
رضا دین پرور