رباعیات انتظار …
وقتی که تو نیستی سراسر سردیم
پاییز و بهار ,وجودت زردیم
ای عقربه ها!باِیستید او چون نیست
از دَق دَقِ این دقیقه ها دِق کردیم
از داغِ تو دارم آتشِ تب…برگرد
جان بی تو رسیده است بر لب…برگرد
پایانِ شبِ سیَه,سپید است…بیا
دل دل نکن ای روشنی…امشب برگرد
بی عشقِ شما کم شده بودیم آقا
بازیچه ی عالم شده بودیم آقا
دنیا که بهشتِ ما نبود! از اول
سرگرمِ جهنم شده بودیم آقا
در جاده ی انتظار,کم آوردیم
مثل خود روزگار,کم آوردیم
هر لحظه شما قدم قدم با مایید
ماییم که بی شمار کم آوردیم
ایمان به خدا کم است کم…برگردید
جانها به لب آمد از ستم…برگردید
تا جمعه ی وصلتان هزاران دفعه
میمیرم و زنده میشوم…برگردید
آیینه بخر از آسمان…از اینجا
جامِ”جمِ” ماست هر “کران” از اینجا
امشب چمدانِ غصه ات را بردار
یکراست برو به “جمکران” از اینجا
**
دورانِ غمت هزار و یک شب شده است
مجموعه ای از گدازه و تب شده است
ای ماه…از آسمان هشتم برگرد
اوضاع دلم,قمر در عقرب شده است*
*آسمان هشتم همان برج هشتم است=برج عقرب
عارفه دهقانی
بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
تشنه آب فراتم ای اجل مهلت بده
تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا