بیرق به رویِ شانه یِ سالارِ کربلاست
حیـدر مـدد شعارِ علـمدارِ کربلاست
او وارثِ تمامی اوصافِ حیدر است
ساقیِ آب و ثانیِ ساقیِ کوثر است
شبهایِ این حرم شده مهتاب با عمو
دور از خیال نیست کمی آب با عمو
با یک نـگاه درد مرا می کند دوا
وا کرده یک تنه گره یِ کورِ کارِ ما
محکم ترین ستونِ حرم شیرِ لشکرم
بردار عـلم قـدم بزن اینجا برادرم
تو لرزه روی پیـکر آل امیـّه ای
دلگرمیِ حسین و امیدِ رقیّه ای
با دیدنِ تو دخـترم آرام می شود
در وقتِ حمله حرمله ناکام می شود
با من بمان عزیز دلم پیش من بمان
محضِ دلِ رقیه بِـمان روحِ تن بمان
باید به قَدْرِ وُسعِ دو دنیا دعا کنم
باید برای بازویِ سـقا دعـا کنم
سقا نباشد این حرم از دست رفتنی ست
خلخالِ پایِ دخترم از دست رفتنی ست
سقا نباشد این حرم آشفته می شود
زخم زبان به اهلِ حرم گفته می شود
سقـا نباشد آبرویِ آب می رود
از چشم شیرخواره یِ من خواب می رود
آتش به خیمه هایِ پر از نور می رسد
دُردانه می دود کسی از دور می رسد…
وقتی سری به نیزه نشست وسری شکست
شعله که آمد و به رویِ معجری نشست
بیش از گذشته غربتم احساس می شود
رویای نازدانه ام عبـاس می شود
تنها دوای سینه یِ رنجورِ خـیمه ها
دارالشفایِ قلب پر از داغ و غصه ها
دار و ندارِ اهلِ حرم… مضطرم بمان
ندبه بخوان کنارِ من و خواهرم بمان
حسین ایمانی