شب, شبِ اشک
شب, شبِ اشک و تماشاست اگربگذارند
شلحظه ها با تو چهزیباست اگر بگذارند
فکر یک لحظه بدونتو شدن کابوس است
با تو هر ثانیهرؤیاست اگر بگذارند
مثل قدّش, قدمش,لحن پیمبر وارش
روی فرزند توزیباست اگر بگذارند
غنچه آخر چقدر آبمگر می خواهد؟
عمر طفل تو بهدنیاست اگر بگذارند
ساقیَت رفته و ایکاش که او برگردد
مشک او حامل دریاستاگر بگذارند
آب مال خودشانچشم همه دل واپس
خیمه ها تشنه یسقّاست اگر بگذارند
قامتش اوج قیاماست قیامت کرده ست
قد سقّای تورعناست اگر بگذارند
سنگ ها در سخنتهمنفس هلهله ها
لحن قرآن توگیراست اگر بگذارند
تشنه ای, آه! وَدارد لب تو می سوزد
آب مهریه ی زهراستاگر بگذارند
بر دل مضطرب ومنتظر خواهر تو
یک نگاه توتسلّاست اگر بگذارند
آمد از سمت حرمگریه کنان عبدالله
مجتبای تو همینجاست اگر بگذارند
رفتی و دختر توزمزمه دارد که کفن
کهنه پیراهنباباست اگر بگذارند
سیّد محمّدرضا شرافت
دارد محرم جانسوز میرسد
ایام ماتم جانسوز میرسد
بردار پیرهن و علم مشکی حسین
یک قافله غم جانسوز میرسد
یا حسین
شاعر : سید رضا موسوی تبار
اسیر ساقی بیرق به دوشم
اباالفضل تو برده عقل و هوشم
بده آقا اجازه این محرم
دوباره در غمت مشکی بپوشم
یا حسین
شاعر : سید رضا موسوی تبار