شعر مرثیه امیرالمؤمنین (ع)
در اسم , اگر چه ما مسلمان هستیم
شرمنده ی دین و روی قرآن هستیم
با بار گناه رو به تو آوردیم
سوگند به جان تو پشیمان هستیم
(العفو) به حق مرتضی میگیرد
شاگرد کلاس درس سلمان هستیم
در سجده ی آخرت علی , یادم کن
گفتند که میروی پریشان هستیم
ما از رمضان محرمی میسازیم
ما سینه زنان اهل ایران هستیم
از کوفه چقدر بوی غم می آید
گلبانگ عزا قدم قدم می آید
در شهر بلا , نبوده و نیست امان
آشوب شده در همه ذرات جهان
سجاده و محراب به تو گریانند
از بسکه غم انگیز شده لحن اذان
دستان سیاهی از جهنم آمد
آمد بزند بهار را , رنگ خزان
از مسجد کوفه بوی خون می آید
امروز نماز صبح را , خانه بخوان
گفتند: تهدمت! دل عالم ریخت
ارکان هدی که جای خود داشت , چنان –
دلشوره به جان آسمان ها افتاد
خیبر شکن قبیله از پا افتاد
غرقابه ی خون شده است بال و پر تو
دیگر رمقی نمانده در پیکر تو
ای آنکه همیشه زره ات بی پشت است
از پشت زدند , تیغ را بر سر تو
با این سر و وضع میروی خانه ی خویش
بیچاره دل مضطرب دختر تو
یکبار نگاه زینبت دیده بلا
آن روز مدینه , پسر و همسر تو …
آن روز شکستند ز زهرا پهلو
امروز شکستند به مسجد سر تو
آن قصه ی جانگداز تکرار شده
امروز هجوم تیغ , مسمار شده
از کوفه و سر شکستنش بیزاریم
از کوچه ی تنگ خاطره , بد داریم
با نیمه اشاره ای به هم می ریزیم
ما گریه کنان روضه ی مسماریم
یکبار مدینه , کوفه , یکبار به شام
ما زخم کدام روضه را بشماریم
بس بود برای ما همان یک کوچه
هیهات ! به فکر کوچه و بازاریم
بردند نوامیس تو را بزم یزید(لعنت الله علیه)
آشفته ی داغ مجلس اغیاریم
آن خیر ندیده ها جنایت کردند
بر تک تک بانوان جسارت کردند
علیرضا وفایی (خیال)