شعر مناجات با امام حسن (ع)
حاتم بخورد حسرت این ساز دهانم
از ذکر کریمی که شده ورد زبانم
آن روز که بر داغ حسین اشک بریزم
روزی ست که بر خانه ی تو درب زنانم
در را به رویم باز کن از چه نگرانی؟
من نیز چنان مادر تو سوخته جانم
بازار و یا کوچه, قسم خورده ام اقا
جایی که شلوغ است خودم را برسانم
کودک شدم و صحن برای تو کشیدم
ای کاش در این کودکی خویش بمانم
محمدرضا رضایی