شعر مناجات و روضه حضرت زهرا (س)
نشنوی تو عجز ما دیگر نمی آید به کار
تانخواهی روی این تن,سر نمی آید به کار
امتحان نوکری , معیار قنبر بودن است
درب این خانه به جز قنبر نمی آید به کار
تا تو هستی دور تو جمعند نوکرها به شوق
مجلس شاهانه جز نوکر نمی آید به کار
من یتیمم نیمه شبها توبه من سرمیزنی؟
تا تو را دارم پدر مادر نمی آیدبه کار
انقدر کوتاه می آید که تو راضی شوی
جز رضای دوست در محشر نمی آید به کار
یوسف از نافهمی عشاق زندانی شده
علتش این است حالا گر نمی آید به کار
دار عشاق است از نخل همان خرمافروش
جز رطب در این بیابان در نمی آید بکار
داد گردنبند خود را تا گدا راضی شود
در قبال یک فقیر این زر نمی اید به کار
صدفدک هم ارث زهرا باشد اینها می برند
این فدک ها اول و آخر نمی آیدبه کار
یک نفر سیلی زد و چل تن لگد با این حساب
محسنی از فاطمه دیگر نمی آید به کار
داد می زد؛خانه را با اهل ان اتش زنید
در مسلمانی دگر حیدر نمی آید به کار
جواد دیندار