حبل المتین
مستی ما از باده و از جام رد شد
آوازه ی مستی ما از بام رد شد
آمد خبر دلبند اربابم رسیده ست
کار دل از پیغام و پس پیغام رد شد
سر تا به پایش فاطمه,نامش رقیه
اما شباهت های او از نام رد شد
حتی نسیم صبح گاهی از کنارش
با احتیاط کاملی آرام رد شد
کوری چشم هر کسی که منکر اوست
ایمان به او از مرزهای شام رد شد
حیران این طفل است چشم هر دوعالم
هرگز نبیند مثل او دیگر دوعالم
جا دارد از مستی اگر در پیش پایش
سر را جدا سازند از پیکر دوعالم
پیری به من فرمود که قطعاً گرفتند
از دست های کوچکش ساغر دوعالم
چرخیده از روزی که او آمد به دنیا
بر روی انگشتان این دختر دوعالم
از سفره ی او انبیا حاجت گرفتند
شد کار او مشکل گشائی دردوعالم
باب الحوائج شد که دست ما بگیرد
رزق همه از سفره ی آقا بگیرد
شیعه که جای خود به دنیا آمده تا
دست مسیحی و کلیمی را بگیرد
او با دم عاشق کشش داده اجازه
تا دامنش را حضرت عیسی بگیرد
باید نشانی های او را داد قطعاً
هر کس سراغ از حضرت زهرا بگیرد
نامش یکی از اسم اعظم هاست بی شک
حبل المتین از نام او معنا بگیرد
شد روضه در ذهنم مجسم شام میلاد
انگار هستم در محرم شام میلاد
در اوج شادی آمده امشب سراغم
یک کاروان از غصه و غم شام میلاد
کمتر کن ای بانی چراغ محفل امشب
منکه شدم یکباره درهم شام میلاد
انگار وارد شد به مجلس این سه ساله
باسختی و با قامتی خم شام میلاد
دارد کمک میگیرد از دیوار انگار
شام غریبان شد چه کم کم شام میلاد
او در چهل منزل فقط چشمان تر داشت
از مابقی دختران غم بیشتر داشت
حتی نسیم از صورتش رد میشد آرام
تا سایه عمّّوی خود را روی سر داشت
انسیه الحورای کوچک بود اما
از تازیانه پیکرش صدها اثر داشت
ساکت به رگ های گلوئی خیره مانده
با آنکه خیلی حرف آن شب با پدر داشت
محسن صرامی