شعر ولادت امام جواد الائمه (ع)
گندم صنمی آمده خیرات بریزید
نقل ادب و عرض ارادات بریزید
پر شد ز گدا خانه ی سلطان خراسان
عیدی شده لبریز در این خانه فراوان
رندی ست اگر زایر مشهد شده باشید
مهمان رضا گوشه ی مرقد شده باشید
نورش ز شب تار مگر راه گرفته
انگشت تعجب به لبش ماه گرفته
قنداقه ای از نور به دست پدرش رفت
گفتند ببینید پسر به پدرش رفت
گویا که نشانده به دهان حبه ای از قند
انداخت به لبهای پدر نوگل لبخند
تا صبح فقط زیر لبش ذکر خدا بود
مشغول تهجد چقدر پور رضا بود
گیرم که دو سال است ولی همچو رسول است
بهتان مزنید این پسر از نسل بتول است
این طفل دوساله یل هر عرصه ی تنگ است
اثبات امامت ز بیانش چه قشنگ است
در منقبتش گفت رضا همچو کلیم است
بی شک به هر مخزن اسرار علیم است
حاجات, نگفته, به نگاهش چه عیان است
آن را که عیان است چه حاجت به بیان است
عمریست که لطفش به من بنده زیاد است
عمری ست به انگشت دلم حرز جواد است
عمری ست کبوتر شده و جلد دو جایم
در پیش رضا زایر فرزند رضایم
این خصلت جود است عطا قبل بیانش
قربان چنین عادت و این جوی روانش
افتاد پدر تا که به بستر به برش رفت
انگار که همراه پدر هم پسرش رفت
اینجا پسری پیش پدر اشک فشان بود
در کربوبلا قصه فراتر ز بیان بود
آنجا پدری بود به بالین جوانش
این داغ گرفته ست ز او نا و توانش
آنجا که زبان قاصر از گفتن آن است
آن را که عیان است چه حاجت به بیان است
قاسم احمدی