عاشقان تشنه ی دیدار سحر میمانند
عاشقان ارزش این واقعه را میدانند
عاشقان روزی خود وقت سحر میگیرند
و ز احوال هم اینگونه خبر میگیرند
عاشقان آینه ی پر ترک هم هستند
عاشقان بر دل بشکسته چه محرم هستند
عاشقان محضر معشوقه ذلیلند فقط
و به درگاه همین خانه دخیلند فقط
در نبود آب این باغ چه راحت می مرد
اگر این خانه نبود این همه حاجت می مرد
باز هم نوکر پر درد سرت آمده است
پدر کشور مایی , پسرت آمده است
آمدم در بزنم چشم به در دوخته ام
و کمی کار کنم با جگر سوخته ام
آمدم محضر سلطان به کسی رو نزدم
من به غیر از وسط صحن تو زانو نزدم
مادرم گفت سلامت برسانم آقا
مادرم گفت بیایم و بمانم آقا
مادرم گفت بگویم که مرا راه دهی
مادرم گفت به من اشک دهی آه دهی
رد نکن دست مرا نوکری ام در خطر است
و دعاهای پدر مادری ام در خطر است
به کسی ربط ندارد که گدایت هستم
که دل سوخته ام را به ضریحت بستم
به کسی ربط ندارد که گنهکارم من
که فقط چشم به دستان شما دارم من
به کسی ربط ندارد که پناهم هستی
که خریدار همین روی سیاهم هستی
به کسی ربط ندارد ؛ تو امامم هستی
دست این بی سر و پا را به نگاهت بستی
پای پرونده ام امضای تو را میخواهد
و دل سوخته دیدار رضا میخواهد
میخرد سوخته دل سوخته دل را بهتر
و دلت سوخت اگر میخرد آقا بهتر
ای که از عرش خدا پرچمتان بالاتر
من ندیدم بخدا از تو کسی آقاتر
ای که حاجات مرا پای ضریحت بستی
اربعین زود می آید , سر قولت هستی؟
حرمت عرش معلاست حلالت باشد
حرمت قبله ی دنیاست حلالت باشد
وسط صحن شما یاد بقیع افتادم
اگر آهو شده ام , بوده حسن صیادم
من اگر در به درم در پی دام حسنم
من مسلمان شده ی دست امام حسنم
مدتی هست که یک عالمه حسرت دارم
مدتی هست که من میل زیارت دارم
من بمیرم که نبینم حرمت را خاکی
پرچم و شال عزا و علمت را خاکی
میشود این حرم آرامش زهرا آخر
خودمان زائرتان میشویم آقا آخر
آرزوهای محال و شدنی را عشق است
وسط صحن حسن سینه زنی را عشق است
آخرش حسرت این دل که به سر می آید
مادری خسته به دیدار پسر می آید
مادری خسته ؛ چرا خسته ولی می آید؟
به گمانم که به دنبال علی می آید
مادری دست به دیوار نباشد هرگز
مادری خسته و بیمار نباشد هرگز
نفسم با نفس قافیه ها ریخت به هم
مادری خورد زمین و همه جا ریخت به هم
حسین رویت