صـدا صـدای دَر و مـادری که پشـتِ دَر است
صـدا صـدای دَر و مـادری که پشـتِ دَر است
صدا صدای شکستن , دَری که شعله ور است
حـرامـزاده چـنـان با لگد به دَر کوبـیـد ,
که بارِ شیشه شکست و دو دست , روی سَر است
شکـسـت بـالِ کبـوتر , بیا بـرس فـضّــه ,
بیا که سهمِ تو این خرده های بال و پَر است
هدف علی ست , و زهرا سِپَر برای علی
تـمامِ نقـشـه ی آنهـا برای یک نـفـر است
رسیـد وقـتِ جـدالـی کـه نـابـرابـر بـود ,
رسید وقتِ همان لحظه ای که پُر خطر است
طناب , دستِ علی بود و فاطمه بی حال
به هوش آمده زهرا , ز قصّه بی خبر است
کجاست حیدرِ من؟ فضّه مرتضایم کو؟
دَوید با نفسِ خسته ای که پُر شَرَر است
گرفت شـالِ علی را و سَـدِّ راهـش شد
توانِ فاطمـه در این میانه بیشـتـر است
غلافِ خنجـرِ قُنفُذ نبـود , می دیدنـد…
مقابلِ یَلِ حیـدر , تلاش , بی ثمر است
یکی دو ضربه به بازو , امامِ او را بُـرد
نگاهِ خسته ی زهـرا , شبیهِ مُحتَضَر است
نَبـر علیِ مـرا , او تمامِ جـانِ من است
صدا صدای ضعیف و صدای مختصر است…
پوریا باقری