سلطان زمین است و اَبَر مرد زمان است
از شوق نگاهش دل من در هیجان است
از کودکی ام نام علی ورد زبان است
صد شکر علی سایه ی روی سرمان است
اسم علی آمد به میان مست شدم مست
تا بوده علی بوده و تا هست علی هست
جز عشق تو عشقی ابدی و ازلی نیست
در شان تو آنگونه که باید،غزلی نیست
در معرکه دشمن که جلودار علی نیست
بالاترِ از سجده به ایوان عملی نیست
دنیایِ بدونِ تو؟ نگو…راه ندارد!
زیباییِ چشمان تو را ماه ندارد
من بی کس و کارم،شده ای تو کس و کارم
حیف است نیایی دم مرگم به کنارم
ای کاش که سر بر سرِ پایت بگذارم
ای کاش که در شهر نجف جان بسپارم
در عالم زر نوکرتان زود بلی گفت
آنجا به علیٍ به علیٍ به علی گفت..
احسان نرگسی رضاپور