عقیله بنی هاشم
وقتش شده باید شبِ غم را رها کرد
تا میکده رفت و بساطی دست و پا کرد
بهتر از امشب هم مگر تقویم دارد؟
ساقی بده پیمانه ای تا عقده وا کرد
زهرای بعد از فاطمه از راه آمد
دستِ خدا تکرارِ خلقِ مرتضی کرد
جز این نبوده که خدا با خلقِ زینب
تجمیعِ عباس و حسین و مجتبا کرد
از این به بعد باید درونِ سینه ی ما
یک زینبیه در حسینیه بنا کرد
از آن زمان شد کار و بارِ ما مرتب
که خورد بر پیشانیِ ما مُهرِ زینب
عرشِ خداوند است زیرِ پای زینب
لُکنت گرفت، خودکار در املای زینب
هستی هر آنچه هست در دستِ عقیله است
تعظیم دارد ساحتِ بالای زینب
چه خوب شد که روزهامان آفتابیست
از لطفِ خورشیدِ حسین ،گرمای زینب
شد نقشه ها نقشِ برآب، کاخِ ستم را
برده است زیرِ آب ها دریای زینب
اصلاً براتِ کربلا وقتی قبول است
که خورده باشد زیر آن امضای زینب
بی مثل و بی تکرار، بی همتاست زینب
آئینه ای از حیدر و زهراست زینب
تا روز محشر ما گدای این در هستیم
شکرِ خدا در زینبیه نوکر هستیم
حبل و المتینِ عالمی چادر نمازش
ما سائلان یک نخِ این معجر هستیم
هستیم هم عبدِ حسین هم عبدِ زینب
از عالمی با این گدایی ها سر هستیم
از حالمان پرسید باشید هر زمان که
دم می زنیم از نامِ زینب بهتر هستیم
به ما خدا لطفی از این بهتر نکرده
دیوانه و مجنونِ بنتُ الحیدر هستیم
زهرای ثانی کوثرِ کوثر رسیده
عشقِ حسین و حیدرِ حیدر رسیده
به به، به لحنِ حیدری وارش، جنم را
محکم گرفته شیرزن دستش علم را
با گام های حیدری از کوفه تا شام
لرزیده زیر پای این بانو، قدم را
زینب کجا و مدحِ او در دفتر ما
توصیف این زن کرده عاجز هر قلم را
هر آنچه می خواهید از این بی بی بگیرید
چون ارث بُرده از حسن طرزِ کرم را
بوی علی را می دهد صحن ملیکه
دارد دمشق، حالِ نجف، جانم حرم را
در این غلامی منصبِ شاهی نوشتند
ما را از اول زینب اللهی نوشتند
تو آمدی و موسمِ شور و شعف شد
درماندگی و مشکلاتم بر طرف شد
در آستان و سایه سارِ پرچمِ تو
هر که نکرده نوکری عمرش تلف شد
بارانِ لطفِ تو به هر خاکی نبارید
مثل کویری خشک و بی آب و علف شد
صد هاجر و آسیه و مریم کنیزت
معنا به دستِ تو حیا، صبر و شرف شد
از حیدر کرار چیزی کم نداری
باید غلامِ دخترِ شاه نجف شد
زینب تو در بطنِ حدیثِ اِنّمایی
زینب تو هم زهرائی و هم مرتضایی
مهتابِ ما و خواهرِ خورشید و ماهی
ما را کشاندی تا مسیرِ روبراهی
با نور تو در کشتیِ رحمت نشستیم
هر کس که شد دور از تو رفته اشتباهی
گرچه برایت نوکر خوبی نبودم
چیزی ندارم جز خجالت، روسیاهی
ما را برای اربعین یادت بماند
کافیست بی بی جان فقط گوشه نگاهی
جان ها فدای آن دمی که از روی تل
دیدی به جانِ شاه افتاده سپاهی
عمامه و شال و عبا، انگشترش را…
بردند تنها یادگارِ مادرش را
تو چلچراغ هر شبِ بزمِ وفایی
سنگِ صبورِ کاروانِ کربلایی
ام ابیهای پس از زهرا تو هستی
ام المصائب در غم و غصه، همایی
تو دختر زهرا و ناموسِ خدایی
زینب کجا و ازدحام، انگشت نمایی
رفته سرِ دلدارِ تو بالای نیزه
تو مانده ای در پای نی، وای از جدایی
مثل مدینه تو سرِ بازارِ کوفه
تکرارِ زهرای میانِ کوچه هایی
تو روضه ات از مادرت زهرا جدا نیست
زینب سرانجامِ تو هم قامت کمانیست
مهدی شریف زاده