شعر مدح و مناجات حضرت زهرا (س)

فاطمه از نفس افتاد…

سرخوش هستیم و هوایی به هوای غم تو
زندگی مبحث پوچی ست جدای غم تو


همه ی فلسفه ی خلقت ما بوده و هست
که بسوزیم و بمیریم به پای غم تو
نزد حق روز جزا نیست به چشم آمدنی
عملی که شود هم سنگ بهای غم تو
پیشکش نزد تو نقد جگر عاشق هاست
خون دل میخورد انگشت نمای غم تو
تا تسلّی ندهد ناله ی ما زهرا را
اختتامیّه نداریم برای غم تو

دهه ی آخر ماه آمد و دل میگیرد
گریه کن گریه برایت نکند میمیرد

سر بده ناله که اشک محنش می آید
جگرت را شرر سوختنش می آید
نفس سیب وزیده طرف هیئتمان
فاطمه گوشه ی بیت الحزنش می آید
روضه شد با مدد مادر سادات شروع
که به یاد پسر بی کفنش می آید
سنگها بدرقه کردند سوی گودالش
ضرب شمشیر به دنبال تنش می آید
وصله وصله به چه دردی خورد آیا که چنین
دست غارت طرف پیرهنش می آید
چشم شور طمع تیغ نمک نشناسی
پی انگشت و عقیق یمنش می آید

… قلم انگار نگه داشته دست از روضه
فاطمه از نفس افتاد… بس است از روضه

توحید شالچیان ناظر

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا