شعر شهادت حضرت زهرا (س)
فاطمه جان
باید نقاب از چهره ی کفار بردارد
باید علم را حیدر کرار بردارد
با بار شیشه آمد و زهرا دلش می خواست
تا سنگ از راه عبور یار بردارد
شمشیر از رو بست آتش در مصاف او
در را مجابش کرد تا مسمار بردارد
هم دست آتش بود” در” ، مسمار هم آمد
تا ننگ از پیشانی دیوار بردارد
دستان پر مهرش در آتش سوخته زهرا
تا که مبادا پای حیدر خار بردارد
فهمید مولا فضه هم حتی اگر آید
در را ز روی فاطمه دشوار بردارد
طوری به خانه حمله شد باید علی حالا
از پشت درب خانه اش آوار بردارد
حسین واعظی