سوارِ ناقه شدی رویِ ناقه مَحمل بود
کجا سَری به رویِ نـیزه در مقابل بود
نَه سایه یِ سرِ نیزه نشین به رویِ سَرَت
نَه اینکه همسَفَرت طعنه هایِ قاتل بود
اگر چه در سَفَـرت آفتاب را دیدی
ولی به رویِ سَرَت سایه بان وُ حائل بود
خبر رسید می آیی وُ فتـحِ باب شده
برای آمَـدَنت درب…باز…کامـل بود
نَه بسته شد درَی از شهر وُ نَه شکسته سَری
نَه سنـگِ بام وُ نَه دُشنام با رَذَائل بود
همیشه دور وُ بَرَت بود مَحـرمِ اَسرار
کجای روضه برایَت خرابه مـنزل بود
ندیده ای بِزند چوب رویِ لب…دشمن
همیشه روضه یِ دندان…شکسته مشکل بود
نَکَرده دِق جـلویِ چشمهایِ تو طفـلی
نگفته ای به حرم کاش اَبوالفضائِل بود
برایِ خواندنِ ندبه میانِ صحنِ تو کاش
زُلالِ نورِ خـدایی به لوحـه یِ دل بود
حسین ایمانی