شعر مصائب اسارت كوفه
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم مو به مو
از خار,گرچه گرد حرم پاک کرده ای
تا شام و کوفه راه درازی است پیش رو…
خون ؛گوشواره ها زده بر گوشهایمان
صد بغض مانده جای گلوبند در گلو
تنها گذاشتیم تنت را و می رویم
اما سر تو همسفر ماست کو به کو
بی تاب نیستیم…خداحافظت پدر..
بی آب نیستیم …خداحافظت عمو
محمدمهدی سیار