مجموعه رباعیات
روی یاس مصطفی شد ارغوانی پیش من
قامت تازه جوانی شد کمانی پیش من
ضربه ی دست سقیفه مادرم را زد زمین
هر دوچشم از کارافتادند آنی پیش من
تا خانه راهی نیست امّا مادر ما
آنقدر افتاده زمین درکوچه ها تا—-
فهمیده راز کوچه را از خاک چادر
هم زینب غمدیده هم بابای تنها
برادر چرا بغض داری بگو؟!
چرا مضطر وبی قراری بگو؟!
چرا چادر مادرم خاکی است ؟!
چرا چشم تو شد بهاری بگو؟!
رنگ پریده ی حسنت روضه خوان توست
گلهای سرخ پیرُهَنت روضه خوان توست
ارثیِّه ی تو بُغچه ای از آه زینب است
زهرا عزیز بی کفنت روضه خوان توست
گوشهای چاه را آه علی پرکرد آه
بی تویازهرا شدم از زندگی دلسرد آه
سینه ام ازکینه های این مدینه سوخته
مرد تنهای خدا و اینهمه نامرد آه
روی من زردودوچشم حسنت سرخ شده
غسل دادم تنت امّا کفنت سرخ شده
وارث چادر خاکیِّ تو هم فهمیده
میخ باچشمه ی خون بدنت سرخ شده
صورت رازنگهدار تو بردیوار است
ازعطش یاغم تو باز حسین تب داراست
دیدن بسترت وچادر و در سخت ولی
وای جاروزدنِ دخترکت دشوار است
حرم برای غم بی حرم زدیم بیا
به عشق فاطمه دم از عَلَم زدیم بیا
به نام یاس از عبّاس وعلقمه خواندیم
رضای مادرت آقا رقم زدیم بیا
ضربه بردرخوردولوح یاس خانه سرخ شد
میخ از خون دل وحُرم زبانه سرخ شد
کوثربی جان حیدر روی خاک افتاد وای
روی غیرت ازغم تلخ زمانه سرخ شد
جنس عزای فاطمیِّه جنس دیگریست
قلبی که فاطمی شده وَالله حیدریست
سینه زن مدینه ی غمهای مادرم
الگوی ناب سینه زدن یابن العسگریست
درسینه ی سقیفه فقط کینه ریشه داشت
بغض علیُّ وفاطمه اش راهمیشه داشت
کوبید بالگد به در ویک نفر نگفت
ملعون نزن وَ مادرما بارشیشه داشت
دشمن شکسته دنده وپهلوی من علی
وای ازغلاف کینه و بازوی من علی
ملعون مرازمین زد وجانم کشید وبُرد
کوریِّ اهل فتنه هیاهوی من علی
خاطرات در و دیوار عذاب آوربود
مادرم بود ولگد بود وفشار در بود
غنچه ای وانشده دررَحِمَش پرپرشد
ردِّ خونابه روی میخ در وبستر بود
اشکهایت قاتل زهراست پاکش کن علی
فکربغض مجتبی وقلب چاکش کن علی
جان نثارت ازتوداردخواهشی سردارعشق
نیمه شب دورازنگاه شهرخاکش کن علی
حسین ایمانی