من که صبح و شب فقط مستی تقاضا می کنم
من که صبح و شب فقط مستی تقاضا می کنم
آخرش خود را در این میخانه رسوا می کنم
یاد من دادند از اوّل کـه در وقـت نـیاز
هر چه را می خواهم از ساقی تمنّا می کنم
یاد ابرویش که می افتم نمی دانم چرا ؟
بیخود از خود می شوم رو بر مصلّیٰ می کنم
اعتبــار و آبرو و عزّتـــ و هَستیْم را
“هر چه را دادند یک جا خرج مولا می کنم”
گر فقط یک بار با قنبر شوم من همنفس
می روم در آسمان کار مسیحا می کنم
دردِ دوری از نجف دارد دلِ حسرتْ کِشم
دردِ خود را با علی گفتن , مُداوا می کنم
در تولّیٰ بیشتر سهمیّه رزقم می شود
هرچه در خلوت مُصمّم تر , تبرّا می کنم
می زنم قید بهشت عدن و قصر و حور را
تا که ایوانِ طلایش را تماشا می کنم
گر عقیق آبداری , روزیِ دستم شود
“لافتیٰ الّا علی”را مُهر طُغریٰ می کنم
گُم شدم در جاده ی صَعبُ العُبور عشق او
عاقبت خود را میان صحن , پیدا می کنم
موقع سینه زدن تا دستگیر من شود
در میان جمعیت هی دست بالا می کنم
چون شنیدم کفشهای شاه بوده وصله دار
کفشهای کهنه ام را بیشتر پا می کنم
تا بگیرد زخم دوری از نگارم , التیام
می روم در آستان قدس , مأوا می کنم
حسّ خوبی شکل میگیرد درون سینه ام
یارضا را یا علی هر بار معنا می کنم
تا غرورم لِــه شود در زیر پای زائران
خویش را گرد و غبارِ پادری ها می کنم
آب سقّاخانه را در جام زرّین خورده ام
شعر هایم را اگر مستانه انشا می کنم
بوسه می کارم به درگاه رئوف اهل بیت
حاصلش را توشه ی روز مبادا می کنم
شاعر:محمدقاسمی
تشکر بابت اشعار خوبتون