شعر مدح امام حسين (ع)
منم و گریه ام
منم و گریه ام و دیدۀ تر خواستنم
نظری کن به تمنای نظر خواستنم
آخرش من به تو ای دوست تعلق دارم
مفروشی تو مرا مردم اگر خواستنم
باید از ریشه غم غیر تو را قطع کنم
نیتم این بود از شوق تبر خواستنم
این در, آن در زدنم بود مرا کوچک کرد
هر چه رفتم به جز این خانه مگر خواستنم
نمک روضه تو کام مرا شیرین کرد
بعد از این ننگ به این میل شکر خواستنم
پر من گر به هوایت نپرد می شکند
گنبدی می طلبد این همه غم خواستنم
محشر از قبر برون آیم و با ذکر حسین(ع)
هروله می کنم از لحظۀ برخاستنم
نسل من کاش ستایشگر بزم تو شود
فکرم این است از اولاد پسر خواستنم
پدر و مادرم و ایل و تبارم به فدات
کربلایم ببر ای دار و ندارم به فدات
شاعر : ؟؟؟
اگر نمیتوانی شاه راه باشی، کوره راه باش،
اگر نمیتوانی خورشید باشی، ستاره باش،
با بردن و باختن اندازه ات نمی گیرند
هر آنچه که هستی، بهترینش باش…
پیش من هم بیاین خوشحال میشم.