شعر شهادت حضرت علی اصغر (ع)
می خواست پدر, برگردد
دو قدم رفته و, می خواست پدر, برگردد
سرِ گهواره به آغوش پسر برگردد
شوق دیدار پسر می کشدش از میدان
ظاهرا از سرِ تکلیف, نظر برگردد
مرد میدان جگرش خون شده بود, آمد تا
به دل معرکه با پاره جگر برگردد
او که مجموعه ی درد است…! نبینم هرگز…!
اینچنین منقلب و زیر و زبر برگردد
صحبت از شهد و عسل بود, ولیکن وقتی
نمک افزوده شود, طعم شکر برگردد
بعد از آن تلخ ترین لحظه رقم خواهد خورد
پدر اینبار, جگر سوخته تر برگردد
نوک پیکان به گلو خیره شد ای وای خدا
چاره ای کن نظر تیر سه پر برگردد
هم گلو نازک و هم تیر به پهنای گلو
وای از آن لحظه که یک مرتبه سر برگردد
علی احدی