به تو امیرِ کبیرِ غدیر میگویند
به نوکران تو عَبدُالاَمیر میگویند
به سنگریزهی راهِ تو قلهی جبروت
به کوه، پیش تو ریگی حقیر میگویند
تو دستگیر زمین خوردههای پامالی
به دستهای تو «نِعمَ النَّصیر» میگویند
به شورهزارِ سرِ راه تو بهشت برین
به باغِ بی گلِ رویت کویر میگویند
تو «هَل اَتایی» و شأن نزول میخواهی
به ما یتیم و اسیر و فقیر میگویند
به وصله وصلهی تنپوشِ زِبر کَرباست
فرشتگان پر و بالِ حریر میگویند
به طاقِ عرش نشستی؛ اگر چه در فرشی
به فرشِ خانهات اما حصیر میگویند
به هر کسی که گرفتار توست، آزاده
به هر که از تو رها شد اسیر میگویند
گدانوازترین پادشاه دنیایی
به خانهات همه «سائل پذیر» میگویند
به شخص تو اَسَدُالله غالبِ میدان
به ذوالفقارِ تو شمشیرِ شیر میگویند
حماسههای تو را بسکه مادران گفتند
به کودکِ علوی هم دلیر میگویند
و شاعران تو از سربلندها هستند
اگر چه مدح تو را سر به زیر میگویند
درختهای نجف میشوند، دفترِ شعر
برای آنان که از غدیر میگویند
رضا قاسمی