روضه هایِ آخرِ ماه صفر سنگین تر است
ضربه یِ زخمِ زبان کاری تر از هرخنجر است
بی حیا حرفِ نبی حرفِ خداوند است و بس
این که می گویی به او هَذیان نگو پیغمبر است
از سند می ترسی و در فکـرِ حاشا کردنی
مشعلت خاموش کن چون پشتِ این در کوثر است
ریخته از بام خاکـستر اگر هـمسنگرت…
کارِ تو سوزاندنِ معجر رویِ مویِ سر است
آیه ای آمد که بابایِ لهـب “تَبَـّت یَداه”
شک نکن که کیفرِ شلاق و سیلی بدتر است
آن که دندانِ نبی را بشکند در فکر چیست؟!
فکرِ دنده خرد کردن با لگد پشتِ در است
زهر شد سهم تو و یک شهر هیزم سهمِ او
دیدن بازویِ زخمی سهمِ چشمِ حیدر است
دختری از نسلِ زهرا می رود کرب و بلا
ندبه خوان پایِ سرِ بر نیزه یِ آب آور است
حسین ایمانی