طعم بهار را نچشیدم خزان شدم
یاسم ولی به رنگ گل ارغوان شدم
این روزها, قیام و رکوعم شده یکی
مثل هلال ماه, خمیدم کمان شدم
آمد به خانه دختر طلحه به دیدنم
گفتم ببین که پوستِ بر استخوان شدم
یک روز اگر زمین نخورم شب نمی شود
نیرو ز دست داده ام و ناتوان شدم
من بازویم شکسته ولی کار می کنم
حیدر ببیندم که دوباره جوان شدم
گیرم وضو جبیره, مقصر مغیره شد
بس ضربه زد به بازوی من نیمه جان شدم
سعید خرازی